الان سره کارم دنیا رو سرم آوار شد
دیگه به خدای احد و واحد قسم هیچی برام مهم نیست نه زندگی نه کار نه دانشگاه
دیگه مهم نیست ؛زهرا چرا؟ چرا دلمو شکستی؟ من شب و روز کار کردم خونه بخرم بیام خواستگاریت اما اینه جوابم حالا
این بود زهرا؟ چرا دلمو شکستی ؟ چرا پیش اون مرد خردم کردی؟ چرا زهرا؟
اگه یه روز رات افتاد به اینجا بدون منو نابود کردی
همه میرن دنبال عیاشی با این دختر با این زن, ولی من حتی با دختری نشستم بحرفم چه برسه....
ولی خدا این بود....
بابای زهرا امروز بهم زنگ زد با احترام حرف زدیم شنیده بودم مرد خوبیه واقعا هم خوبه
ولی زهرا منو پیش اون خرد کرد...
چرا زهرا؟
چطور دلت اومد
واقعا اینه دنیا این عاشقی
باشه منم میرم سراغ گناه تا دنیا برام بسازه
من تا حالا از گناه دوری کردم اما از این به بعد به سمتش میرم
دیگه چیزی برام مهم نیست, تازه می خواستم برم خواستگاریش امیدمو ازم گرفت
خدایا من که از تو خواسته بودمش
چرا؟آخه چرا؟
دیگه نه سره کار میرم نه چیزی دیگه بریدم
اگه زنده موندم مطمعنن کارهایی خواهم کرد که تا حالا ازش دوری میکردم
خدایا مهم نیست برم بهشت یا جهنم مهم نیست من که بهت گفتم بودم نه این دنیاتو نه اون دنیاتو بدون زهرا نمی خوام
دیگه همه چی برام تموم شد.
نظرات شما عزیزان:
|